م
دیشب کـه با جمعی از دوستانِ همراه، لیست کشورهای پناهنده پذیر 2017 بـه خانـه ی پدری ات رفتم، دانستم از اعتصاب غذایت درون زندانِ اوین، بیست وهشت روز مـی گذرد. لیست کشورهای پناهنده پذیر 2017 و دانستم: لیست کشورهای پناهنده پذیر 2017 درون این روزهای روزه داری، سخت بـه دستگاه گوارش و به کلیـه هایت آسیب رسیده و پانزده کیلو وزن کم کرده ای. لیست کشورهای پناهنده پذیر 2017 نازنینم، بیـا و بر زمـین بگذار این شیشـه های شکسته ای را کـه بر دوش مـی بری. خودت را مـی آزاری و به چاله ای از چاله های بُهت درون مـی غلتی. دلت را بـه کی و به چی خوش کرده ای بانو؟ بـه مردم؟ بـه فردا؟ این هردو بـه من و تو مـی گویند: ما راه درازی درون پیش داریم که تا تماشای نور. آرام باش م. زنگ زدگی های این دروازه ی پیر، راهِ گشایش بر خود بسته. جلوتر بیـا و از اینجایی کـه من ایستاده ام، بـه دیوارهای شـهر بنگر کـه بر تک تکِ کنگره هایش شیپورهایی آویخته اند از آرزو. که تا مگر باد بـه فغانشان آوَرَد. وارثان پیغمبر را بنگر کـه چه حریصانـه پیشبندهای خونین خود را سجاده کرده اند و با تحت الحنک های واگشوده، بـه نماز ایستاده اند و بعدِ هر نماز، با تسبیحی از کله های معترضان، چانـه مـی جنبانند بـه ذِکر؟
من بارها با صورت بـه زمـین خورده ام که تا مگر بـه خویش بباورانم آنچه را کـه خودِ ما بر سرِ راهِ سرنگونیِ هم نقب مـی زنیم، چاله های خوشبختی است. من بارها بـه عمق این چاله ها خیره مانده ام و چاله ها بـه من. و آنچه کـه نصیبم شده، جز بُهت نبوده. م، بگویمت کـه با نگاه بـه آینـه هایی کـه مردم با خویش مـی برند، دلمرده و زمـین گیر مـی شوی و در یکی از همـین چاله ها فرو مـی افتی. ببین کبوتران را کـه در بغبغوهایشان هزار موسیقی برهم سوار است؟ کبوترانـه نجوا کن م. و کبوترانـه بال بگشا. اما نـه با سُ درون این شیبی کـه بر آن پیش مـی خزی. بل بال بزن که تا دورهای دور. که تا به تک تکِ خانـه های آن مردمـی کـه سرخوشانـه درون تاریکی برخار خفته اند، شاخه های نور اندازی و صدای زنانـه ات را درون شیپورهای زنگ زده بریزی. راه، دراز هست م. کمـی آرام بگیر. کبوتری کـه از آب و دانـه رو بگرداند، چگونـه که تا دورهای دور بال بزند؟ شیپورهای زنگ زده، بـه خروشِ کبوترانـه ی تو چشم دارند. بمان به منظور مردمـی کـه تو را گاه نمـی شناسند اما بـه تو التماس مـی کنند کـه بمانی و در شیپورهای زنگ زده ی آرزو بدمـی و شاخه های نور بـه خانـه هایشان اندازی و زخم های خارخوابی شان را مداوا کنی.
محمد نوری زاد
شانزدهم اردیبهشت نود و شش – تهران
[embedded content]
[embedded content]
سخنانی کـه هرگز کهنـه نمـی شوند:
[embedded content]
پاهای مـیثم – پسر دزفولی من – درون یک حادثه بشدت سوخته. درمان ها بجایی نرسیده. محرومـیت، راز اصلی بسیـاری از آسیب های جسمـی و روحی هموطنان ما است.
مـیثم را بـه کمک برادرش مـهدی(جوان سمت چپی)، از دزفول بردم اهواز. با “دکتر مرتضی فکور” کـه در جامعه ی پزشکی اسمـی شناخته شده و در حرفه اش بسیـار کار آزموده و صاحبنظر هست در باره ی وضعیت پاهای مـیثم صحبت کردم. نظر قطعی اش بر قطع پای وی است. مردی کـه من بر شانـه اش دست نـهاده ام، عموی مـیثم و پدر همسر مـهدی است. مـیثم و مـهدی بـه تازگی درون فوت مادر بزرگشان عزادارند.
اینجا خانـه ی پدری مـیثم درون دزفول است. اگر مایلید بـه من درون معالجه ی پاهای پسر دزفولی ام کمک کنید،
این شماره ی کارت: 5022291002836979
به نام حسن یزدانی
درهمان یک روزی کـه در اهواز بودم، یک سبد گل گرفتم و به دیدن این مرد رفتم. این مرد، جناب اسدی است. یک مرد بزرگ و بی ادعا. ایذه ای است. کـه زندگی اش را وقف مردم محروم کرده است. دو سه سال پیش کـه من بـه سفر خوزستان رفتم، یک ماهی درون منزل این مرد بزرگ مـیهمان بودم. دار و ندارش را بـه مردم بی نوا مـی بخشد همـینجوری. بی ادعا و زلال. “برادران”، وی را بـه بازجویی بودند که: چرا نوری زاد را درون خانـه ات جای داده ای. گفته بود: شما هم اگر بیـایید جای مـی دهم. پرسیده بودند: نوری زاد اکنون کجاست؟ با همان لهجه ی شیرین ایذه ای اش گفته بود: چه مـی دانم؟ یک جی پی اس بـه پاهایش ببندید که تا هرکجا کـه مـی رود معلوم باشد. مردی از متن بهشت. بی هیچ غل و غشی. ناب ناب. او درون اهواز تنـهاست. خانواده اش درون تهران. شاد بود از این کـه دو ش درون این فاصله ازدواج کرده اند. کلی از پولش را یکی بالا کشیده و رفته کـه رفته. او هنوز و همچنان سرپاست اما.
در اهواز بطور اتفاقی بـه محسن شجاع برخوردم و ساعتی را با هم بودیم.کارون، چه گل بارون، مـیشـه وقتی کـه مـی شینن دلدارون…..
[به آتنا دائمـی | وب سایت رسمـی محمد نوری زاد لیست کشورهای پناهنده پذیر 2017]
نویسنده و منبع | تاریخ انتشار: Mon, 06 Aug 2018 05:54:00 +0000