شب شاید ساعت یـازده بود کـه درِ اتاق بـه صدا درون آمد. زلزله درگهواره دو مـآمور ارشد انتظامـی بودند. زلزله درگهواره گفتند: زلزله درگهواره بیرون بیـا. رفتیم و در لابی هتل دالاهو – کـه یک هتل معمولی هست – نشستیم بـه صحبت. سخن مآموران این بود که: خودت راهت را بگیر و از استان خارج شو. بعدها دانستم این مآموران تحت فشار نمایندگان مجلس و دستگاههای امنیتی از من مـی خواستند که: از استان خارج شوم. بـه آنان گفتم: من فردا مـی خواهم بـه تماشای لاله های واژگون ایلام بروم. گفتند: از ما اینجور خواسته اند کـه شما حتما از استان خارج شوید. گفتم: من با پای خودم نمـی روم. مگر این کـه به زور متوسل شوید. و گفتم: من هستم شما نیز بـه کار قانونی خود عمل کنید. آنـها رفتند و من مشغول کار خود شدم که تا ساعت پنج صبح. شاید نیم ساعت نخوابیده بودم کـه ضربه ای بر درون نشست. بلند شدم و در را گشودم. پنج نفر از برادران بودند. یکی شان با تحکم گفت: لباست را بپوش و وسایلت را جمع کن.

از این کـه برادران خودشان پای پیش نـهاده بودند، زلزله درگهواره شادمان شدم. من هماره از پرداختن بـه حاشیـه ها پرهیز کرده ام. و مثلاً هرگز با مآموران رده ی چند سپاه و اطلاعات بـه بحث و مجادله نمـی پردازم. آنـها مآمورند و معذور. اگر سخنی هست حتما با اصل کاری هایشان گفت. لباس پوشیدم و وسایلم را برداشتم و با هم سوار آ شدیم و پایین رفتیم. هزینـه ی هتل را پرداختم و کارت شناسایی ام را درون آن تاریکیِ صبح تحویل گرفتم و همگی از هتل بیرون زدیم. مرا سوار یک اتومبیل سمند د و دو نفر درون چپ و راست من نشستند. اتومبیل بـه راه افتاد و از شـهر بیرون زد. از خود پرسیدم: بـه کجا مـی برندت؟ بـه خود پاسخ دادم: کجایش مگر مـهم است؟ بگذار بـه هر کجا کـه دلشان مـی خواهد ببرندت. انتهای این مسیر زیر خاک است. و تو، مدتهاست کـه جنازه ات را بـه دوش مـی بری.

هوا کم کم روشن مـی شد کـه دیدم پیچیدند بـه سمت جاده ی فرودگاه. رفتار شیرازشان داشت تکرار مـی شد. برایم بلیط گرفتند و کوله ام را تحویل بار دادند و رفتند. و من، بـه تهران باز آمدم. بی آنکه لاله های واژگون ایلام را دیده باشم. راستی درون ایلام، لاله ای واژگون تر از انسانیتی کـه به تاراج رفته است؟ خواهم نوشت. سی سال هست که تابلوهای “کربلا” را درون این استان بـه انگلیسی با دو که تا ” اِل ” نوشته اند و همـه هم پذیرفته اند کـه این درست هست حتماً. دیروزش رفته بودم بـه دره ی ارغوان ایلام. و برنامـه داشتم امروز بـه سمت مـهران و دهلران و مناطق جنگی بروم کـه نشد.

محمد نوری زاد
دوم اردیبهشت نود و چهار – تهران




[باز گشتِ اجباری بـه تهران | وب سایت رسمـی محمد نوری زاد زلزله درگهواره]

نویسنده و منبع | تاریخ انتشار: Wed, 04 Jul 2018 00:57:00 +0000